رایان و بارانرایان و باران، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

نی نی قلوهای ما رایان و باران

تولد رایان و باران(14 اردیبشت 91)

                                                              بالاخره فرشته های ما "اردی بهشتی" شدن.این روزا سرمون خیلی شلوغه مخصوصا مریم.بچه ها حالشون خوبه ولی وزنشون کمه.رایان 1400 و باران 1700 برای همین تا الان(یکشنبه 17 اردیبهشت) 4 روزه که تو  NICU بستری هستن.ما داریم سعی میکنیم که بتونیم خیلی زود مرخصشون کنیم چون هزینه هاشون داره زیاد میشه(تا الان با احتساب شبی یک میلیون کل هزینه ها یازده میلیون شده)بعدا بطور مفصل اتفاقات رو شرح خواهیم داد. نویسنده:احمد پدر خوشحال ...
26 ارديبهشت 1391

سخت و شیرین

 یکشنبه 10 اردیبهشت: طبق معمول برای سونوی داپلر رفتیم شریعتی. احمد رفت دانشگاه اکبرهم میرفت خونه.با مامان و عباس رفتیم. بعداز سونو دکتر اسلامیان شرایط باران روهم مثل رایان تشخیص داد و متوجه خونرسانی ضعیف شدو بعد از آزمایش های مختلف بالاخره دستور بستری داد تا بتونه توی بدترین شرایط عملم کنه. اتاق (سلول)شماره 208  سه تخته با شرایط چندش آور.از همه بدتر صدای وحشتناک فن بیمارستان بود که دقیقا پشت پنجره اتاقمون بود. روزهارو با سختی فراون میگذروندم به امید اینکه باران و رایان عزیزم سلامت باشن شب هم با گوش دادن به آهنگ و چشم خیس خوابم میبرد. هرروز صبح ساعت5 برای رگ گیری و سرم و پوشیدن لباس اتاق عمل و آزمایش های مختلف بیدارم میکردن و من رو ...
25 ارديبهشت 1391

من خوشبخت ترین مادر دنیام

24 اردیبهشت (روز مادر):آ ره اینرو با تمام وجودم ،از ته اعماقم، تو پوست و استخونم حس میکنم.یعنی این منم؟!!!!! لایق این همه خوشبختی.مادر دوتا فرشته کوچولو و همسر بهترین مرد دنیا. امروز روز مادر بچه ها 10 روزه شدن.مامان غسلشون داد. قربونشون برم الان یه دل سیر خوردن و  راحت خوابیدن.زینب و احمد رفتن تا برا مامان کادو بگیرن. رایان و باران یه گوشواره خوشگل به عنوان اولین هدیه روز مادر بهم دادن. جزء قشنگترین لحظه زندگیم بود وقتی این هدیرو گرفتم. حس قشنگی دارم یه دل سیر توی بغل هم گریه کردیم و سنگینی همه روزهای سخت از دوشم برداشته شد.باور نکردنی بود با وجود اون همه سختی که طی سال گذشته تا امروز کشیدم هیچوقت انقدر احساس خوشبختی نداشتم و از خدا ب...
24 ارديبهشت 1391

مامان دیدی من خوب شدم

30 فروردین (32هفته): خداجون شکرت پسرمون وزن گرفت. 3تادکتر مختلف وضعیت رایان مامان رو بررسی کردن تو این 1ساعت سونو چندبار حال مامان بدشد.دکترا میگفتن پسرت خیلی خیلی شیطونو بامزست . دوردونه مامان 200 گرم اضافه کرده بود مشکل هنوز وجود داشت ولی وضع بهتر شده(خدایا شکرت). تو که مامانو شکنجه کردی تو این یک ماه. باباجون قربونش برم وقتی جواب سونورو دید انگار دنیارو بهش دادن خاله جون هم باهامون بود داشت بال درمیاورد . ممنون از تک تک کسایی که نگرانت بودن و برات دعاکردن عزیز دلم.مخصوصا مامانای دوقلوهای 91. بوس واسه همشون  ...
24 ارديبهشت 1391
1